✘دست نوشته های بهآر✘
✘دست نوشته های بهآر✘
خاطرات

آنقـدر کِــهـ اَز تَمـــآم زنـــدِگــی

عَکـــس دآریـــم

ذره ای خــودَش رآ نــدآریــم

شــآیـَد دوربــین هآ 

می دآنِستَنـد

آدَم هــآ خآطرآتــِشـآن رآ

بیشــتَر دوســت دآرَند!

 

 


-

بی خبری

 ماهی قرمز این تنگ بلور

منتظر بود به دریا برسد...

بی خبر بود که خودخواهی من

آروزیش را به فنا خواهد داد...


-

برای بـــاد هـا

چـآیت را بنوش

و نگــرآن فــردآ نبــآش

اَز گنــدمزآر مــن و تــو

مشــتی کــآه مـی مــآند

بــرآی بــآدهــا...


-

روزی...

روزی مــآ دوبـآره کبــوتر هــآیمآنـــ

پــروآز خـوآهیـــم دآد

و مهــربآنی

دســت زیـبآیی رآ خــوآهد گرفتـــ

مـن آن روز رآ بـهـ انــتظآر مــی کشـم

حتــی اَگـــر نبــآشــم

 


-

غایب

 

وقتی ردپــــآی مهربآنـی ات رآ

در قلــب کسـی بــآقی بگــذاری

همیشهـــ بیشــتر از حاضــرین

حـــاضر خوآهی بــود

حتی اگـــر غـآیب بــآشی ...


-

تنها فرصت

 

امروز تنها یه فرصت است ...

فرصت دیگریستـــــ

برای

محقـــق کردن

آرزوی دیگـــر..


-